جدول جو
جدول جو

معنی دهن دریده - جستجوی لغت در جدول جو

دهن دریده
(گَهَْ)
که دهان وی دریده باشد:
بر پسته که شد دهن دریده
عناب ز دور لب گزیده.
نظامی.
، کنایه است از هرزه چانه و یاوه گوی و هرزه درای و فحاش و بی شرم و بی حیا. (ناظم الاطباء) (از برهان). وقیح و بی شرم در گفتار. که زبانی پلید و فحاش دارد. بی شرم که هرچه خواهد گوید بی رعایت رسوم و آداب. (یادداشت مؤلف). آنکه با بی آزرمی عادت به دشنام و ناسزا گفتن دارد. (امثال و حکم دهخدا) :
از غنچۀ بسته لب نیاید این کار
گل بود دهن دریده هم گل گفته ست.
ظهیر فاریابی (از آنندراج).
آه دهن دریده مرا فاش کرد راز.
سلمان ساوجی (از آنندراج).
خوش گفت در بیابان رندی دهن دریده
عارف خدا ندارد او نیست آفریده.
سیدقاسم انوار (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
دهن دریده
بد دهن
تصویری از دهن دریده
تصویر دهن دریده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دهن دره
تصویر دهن دره
خمیازه، دم عمیق همراه با باز شدن غیر ارادی دهان، بر اثر خستگی، کسالت، بی خوابی یا خواب آلودگی، دهن دره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دهل دریده
تصویر دهل دریده
رسوا، بی آبرو، رسواشده
فرهنگ فارسی عمید
(رُ)
رسوا و بی آبرو و رسوا شده. (ناظم الاطباء). کنایه از رسواست. (انجمن آرا) (آنندراج). کنایه از رسوا شده باشد. (برهان) ، خاموش. (از غیاث) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(پَ دَ / دِ)
کسی که کونش را به مباشرت پاره کرده باشند. پاره کون. (فرهنگ فارسی معین). کون پاره:
سخنش سربرهنه همچو تنش
معنیش کون دریده همچو زنش.
سنائی (حدیقه از فرهنگ فارسی معین).
رجوع به کون پاره شود، کنایه از بی حیا. بی شرم. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(تَ جَس سُ نُ / نِ / نَ دَ)
منع کردن کسی را از نغمه و آواز. (غیاث) (از مجموعۀ مترادفات) ، کنایه از رسواکردن و افشای راز نمودن. (از آنندراج) :
صبا بلبلان را دریده دهل
ز نامحرمان روی پوشیده گل.
نظامی (از آنندراج).
و رجوع به دهل دریده شود
لغت نامه دهخدا
(دَ هََ دَ رَ / رِ)
خمیازه و تثاوب و پاسک و پاشک و فاژ. (ناظم الاطباء). خامیازه. هاک. بیاستو. دهان دره. آسا. (یادداشت مؤلف). دهان دره که خمیازه باشد. (برهان) (از شرفنامۀ منیری) :
کسی را که چشمی رسد ناگهان
دهن دره اش اوفتد در دهان.
نظامی.
- دهن دره کردن، خمیازه کشیدن. فاژیدن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دهل دریده
تصویر دهل دریده
رسوت و بی آبرو، رسوا شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهل دریدن
تصویر دهل دریدن
منع کردن کسی را از نغمه و آواز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهن دره
تصویر دهن دره
گشودن دهان بسبب غلبه خواب یا خماری و یا تنبلی، خمیازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهل دریده
تصویر دهل دریده
کنایه از رسوا، مفتضح
فرهنگ فارسی معین
خمیازه، دهان دره
فرهنگ واژه مترادف متضاد